سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دل من

یادداشت ثابت - شنبه 91/5/1 11:53 صبح| | نظر

گاهی اوقات لازمه آدم فک کنه که خیلی چیزا داره حتی اگه نداشته باشه ،حتی اگه بهشون نرسه ...

خیلی وقت بود که به وبلاگم سر نزده بودم شاید چون حوصله نداشتم،شاید چون دنیام داره زیر و رو میشه ،شاید شاید شاید .

امروز احساس کردم خیلی دلم گرفته خیلی زیاد درسته که اینا رو ممکنه یه ذره با تاخیر بخونین ولی مهم اینه که میخونین شاید وجود این وبلاگ واسه این بود که خلا تنهایی هام رو پر کنم ولی مثل اینکه همینم نمیزارن واسم بمونه و گاهی وقات از نوشتن همین ها هم محروم میشم و همه فکر میکنن چون همیشه شوخی میکنم و میخندم و تا حالا لبخند از روی لبام محو نشده خیلی شادم میدونین:نگاه ساکت مردم به روی صورتم دزدانه می افتد همه گویند عجب شاد است عجب خندان دل مردم چه میداند که من دنیایی از دردم؟؟

این اولین باریه که دارم با کسایی که نمیشناسم درد و دل میکنم یا کلا درد دل میکنم  ولی واقعا میگم گاهی اوقات که دراز میکشم و به سقف اتاقم زل میزنم(مثل دیوونه ها به قول مامانم)فکر میکنم واقعا یه چیزی کم شده تو وجودم تو ذهنم . آره خوب سعی کردم عشقش رو مخفی کنم که مبادا کسی بفهمه اون کوه یخ بالاخره عاشق شده بالاخره به یه پسر نگاه کرده ووو هزار تا حرف جور واجور دیگه که همشون مزخرفه آخه مثلا به فلان شخص ربطی نداره که چرا من فقط یا چشمم زوم شده رو کامپیوتر یا یه سره خودکار دستمه و دارم مینویسم ووو

در کل این عشق مسخره ی اساطیری خیلی وقته تو وجودم داره بال بال میزنه و من هر روز سعی میکردم سرکوبش کنم تا اینکه به خودش گفتم اونم خدایی خیلی درکم کرد اولش هی خواست نصیحتم کنه ولی من همه ی این چیزا رو میدونستم هم دیده بودم راجبشون هم خونده بودم در بارشون بعد از یک ساعت دقیقا یک ساعت بهم گفت ببین تو خیلی دختر منطقی ای هستم و مغلومه که رابطم هم رابطه ی منطقی ایه بعدشم بهم گفت که اون باید برام یه انگیزه ی تپل بشه تا از زندگی عقب نمونم آخرین جملشم این بود:برو الان مثل یه دختر خوب بشین امتحانت بخون تا یه وقت فکر من تو رو از درست نندازه هر وقتم خواستی میتونی اس بدی بهم ..

بعد از این تماس واقعا امیدوارشدم ینی فکر میکردم که میخواد و منم میتونم یه کوچولو از ته دلم بخندم وووو

ولی واقعا از اول اشباه بود که عاشقش شدم میدونی آخه این یکی (اسمش نمیگم خواستین بدونین بهم ایمیل بزنین جواب میدم بهتون)بد تر از من از منطق ارسطو یه ارث عجیب برده بود (گفتم که عشق اساطیری!!!!) و در ضمن خودش یه فرشته ی رویایی داره که بازمش اسمش نمیگم البته همه ی دوستام میگن تو ازش سر تری و لی این اسطوره ی رویایی عجب دلبری میکنه اوقدر که همه ی بچه های بد پسند مدرسمونم قبول دارن که چقد جیگره،خلاصه منم که جمله ی اخر-هر وقت میخای اس بده – رو نشنیده بودم  حدود یه هفته کلا ازش بی خبر بودم تا اینکه به دوستش گفتم که چرا این اینجوریه و ی ذره معرفت نداره و ...

همون روز وقتی از سر جلسه امتحان برمیگشتم زنگ زد و گفت کجایی منم گفتم دارم میرم خونه گفتش تنهایی بیام دنبالت(رفیقاش که الهی... دنبالش بودن ها)گفتم نخیر،گفت میخواستیم نمیومدم بنزین لیتری (چقد گفت یادم نیس)اونوقت بیام دنبال تو؟؟؟

گفتم بیمعرفتی دگ ،گف بی معرفتم گفتم ب شدت

گفتش چند دقیقه دگ بهت میزنگ.(آخه پشت فرمون بود پلیس جریمه اش میکرد..عسسسسسسسسیم)

حالا بماند که دیگه چی گفتیم و چی شنیدیم (بده آدم اینقد فضول باشه ها)ایشون خیلی سر زده اومدن تو کوچه ما جلوتر از من زد رو ترمز و نگاهامون چند ثانیه بهم گره خورد و بعدش رفت(روزای خوبی بود الان که دارم اینا رو مینویسم اشکام بند نمیاد آخه چرا یه دفه گفت نمیخواد اون که از اول به فکر من بود که ضربه نخورم آخه چرا هان یکی جواب منو بده)(یه لباس زرد تنش بود الهی قربونش برم ماه شده بود فداش بشم الهی .ایشلا هر جا هستی خوش بگذره ع.ش.ق.م)

باورتون میشه هرروز که امتحانم میدادم اونقد تند میزدم از مدرسه بیرون که ببینمش شاید تنها محرکم واسه موفقیتام ع...بود بهش مدیونم (البته بماند که معدل 20امسالم رو  کرد نوزده و 18صدم..)

ولی خدایی خیلی محافظه کاره فکر میکردم اگه الان به هر دلیلی تموم کنم همه میفهمن اون حتی به اون ع..د دراز و اون ا... م.... لندهور (که هر چی میکشم از دست این دوتاس ) هیچی نگفت (یاد بگیرن پسرا یاد بگیرن...)بعد از اون روز دقیقا اتفاقایی که افتاد یادم نیست ولی فکر کنم آخرین امتحان اون بود و یه روز بود امتحان من تموم شده بود بابام یه جایی کار داشت منم بهش گفتم کجا این و دوستاشم اومدن وای تمام تنم میلرزید وقتی از کنارمون رد شدن حالا هی من التماسش میکنم برو نگو آقا گوشیش معلوم نیست کجا گذاشته ک اس هام رو خیلی دیر دید اینم ضایع منو نگاه میکرد چیزی نمونده بود مامانم از ماشین خودمون پیاده شه بره اینو از ماشین بکشه بیرون درست و حسابی بزنتش(الهی مگه من میزاشتم؟؟؟)(اونروز مانتو بنفش تنم بود کلی بخاطر مانتوم و شالم دعوام کرد البته فک نمیکنم غیرتی باشه یه روز که بیرون بودیم با دوستام و اینم با دوستش بود دو تا پسره افتادن دنبال ما آقا به جون عمه جونم واینستاد .این یه قلم رو پسرا یاد نگیرن .چیه؟؟؟پسر باید غیرتی باشه شاید غیرت تنها حسنی بود که نداشت شایدم داشت و رو نمیکرد میگم که مرموووووووووووووووووووزه،هی خدا جون....باورتون میشه تا حالا اینقد با هیچ کس نحرفیده بودم)

کلا آقا فردا با رفیقاش (من از همه ی دوستای بوووووووقش متنفرم)میخواستن تشریف ببرن کیییییییییییش یعنی رفتن کیش (اونقدر بی معرفته که ....حرفش نزنم بهتره)

ایشون رفتن کیش و خوش گذرونی و این حرف ها و من موندم یه دنیا دلتنگی. واقعا میگم ها این مسئله اصلا وابستگی نبود شاید عشقم نبود ولی وابستگی ام نبود.نمیدونم شاید یه حس متقابل بود(گرچه این آقا عین عشقشون قلبش نفوذ ناپذیر و کاراش غیر قابل پیش بینیه .)

ع....هیچ وقت به من بد نکرد هیچ وقت حرفی نزد که ناراحت بشم هر وقتم ناراحت بودم کمک میکرد تا یه کوچولو آروم بشم ولی همین رفتن بدون خداحافظیش بدون دلیلش،کم محلیش وووو تمام خوبیاش رو از ذهنم دور کرد .اون هیچ وقت فرشته نبود و نیست ولی من حس میکردم مثل یه ستاره پرنوره و میتونه مثل خورشید گرم باشه و مهربون.شاید من اشتباه میکردم شاید همیشه اشتباه میکنم شاید اصلا وجود جفتمون اشتباه بود گاهی فکر میکنم خدا این کار رو کرده تا شاید ع....رویه موقع بهتر بهم بده یا شاید میخواد موقعیت های بهتری بهم بده(ب این میگن منطق آقای..... انتظار نداری که فامیلیشم بگم؟؟؟)نمیدونم چیکار کنم نمیگم افتادم گوشه خونه و میگم یا این یا هیچ کس دیگ نه بابا بهم یاد ندادن تسلیم بشم ولی خیلی وقته که تقریبا از کارای جانبی ای که میکردم دور شدم (مثلا خیلی وقته یه شعر درست و حسابی ننوشتم)الان دقیقا نمیدونم کجای دنیام اون کجای دنیای منه من کجای دنیاشم اون کجای دنیاس و از همه مهم تر اصلا نمیفهمم چرا یه دفه رفته خواهش میکنم یه ذره کمک کنین بهم تا 2باره خودم پیدا کنم و واسم دعا کنین.

اینم چند کلمه ای بااین اسطوره ی رویایی:ستاره نمیدونم کجا گمت کردم و تو باز کیو پیدا کردی مهم نیست حالم رو میفهمی یا نه ولی کاش فقط یه بار یه بار بهم میگفتی دلیل اینهمه بد رفتاری و خشک بودن های تو چیه...ستاره اینجا همه دلشون برات تنگ شده همه ی همه

                                  دلتنگی که دیگه نمیدونه واسه جذب کردن تو چیکار کنه

(راستی ممنون که چشماتون رو زوم کردین رو حرفام و خوندین منتظر راهنمایی هاتون هستم .....شما دیگه منو مثل ع....چشم انتظار نزارین)


پری ناز کوچولو

پنج شنبه 91/7/6 9:55 صبح| | نظر

پری ناز کوچولو رفتی خونم شده ویرون

                                دلم از بی کسی خونه نمیتونه که بخونه

حرفای نگفته مونده ولی دل باید بدونه

                               اونکه رفته دیگه رفته نمیخواد دیگه بمونه

نمیخوام که باز بیایی اون چشاتو من ببینم

                                خاطرات باز جون بگیرن باز دوباره من بمیرم

نمیخوام که باز بیایی توی تاریکیم بسوزی

                               آخه حیف تو عزیزم که بامن بامن بمونی

عزیزم سرت سلامت هرجارفتی هرجاهستی

                             بروکه دنیا دوروزه قلب تو هیچ وقت نسوزه

نازنین اینو نخوندم که تورو گریون ببینم

                            الهی برات بمیرم اشکتو هیچ وقت نبینم

عزیزم اینو میخونم که دلم آروم بگیره

                           آخه تفلکی میسوزه تفلکی بی تو میسوزه

پری ناز کوچولو نگو قسمتم همین بود

                           نگو سرنوشت نوشته سهم من از توهمین بود

                  عزیزم غمت نباشه بروکه روبه رو نوره

                برو ما تنها میشینیم واسه ی عشقت میمیریم

                                                           ..... واسه ی کسی که دلم براش هلاکه


بی تابی ها ی من

یکشنبه 91/6/5 11:35 صبح| | نظر

 

چه حالی دارم با این همه تو های رنگارنگ

با اینهمه آشوب و بلوا

چقدر بی تابانه صدای خشکم از اعماق گلو فریاد میزند:

کجااااااااایی؟؟؟؟ برگرد....

و تو چقدر راحت هرپنج دقیقه یک بار از جلوی ذهنم عبوری پراز بی احساسی میکنی و آرام آرام میگذری

سادگی هایم برایت تکراری شد یا خودم ؟؟؟؟

دلم تنگ نیست تنگ هم نمیشود

احساسم میگوید بنویس

                         ولی چرا باید برای تو بنویسم

ای تمام خشکی صدایم

                       ای تمام رنگ و بوی احساسم

                                               میشود خاطرات را بسوزانی؟؟؟

                          نمیخواهم برای تو بنویسم ....

 


افسانه ی عشق

یکشنبه 91/6/5 11:30 صبح| | نظر

من فهمیدم که عشق افسانه نیست

                                  این دل درد آشنا دیوانه نیست

میروم شاید فراموشت کنم

                             میروم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

                              گرچه تو تنها تر از من میشوی

آرزو دارم شبی عاشق شوی

                              آرزو دارم بفهمی درد را

                 ©حاصل برخوردهای سرد را

 

 


خاطره ها

یکشنبه 91/6/5 11:28 صبح| | نظر

مینویسه :

به خاطر خاطره هام ،خاطرم در خاطرت خاطره انگیز ترین خاطره هاست

مینویسم :

به خاطر خاطره هات خاطرت در خاطرم خاطره انگیز ترین خاطره هاست

حالا به نظر شما کدوم قشنگ تره؟؟؟؟؟؟؟


   1   2      >